مناجات اميرالمومنين(منتظران ظهور)
حقانيت و اثبات اميرالمومنين و دعا براي فرج امام زمان
پنج شنبه 22 آبان 1393برچسب:, :: 18:57 ::  نويسنده : باقرزاده

 

خیال کن شب و ماه تمام هم باشد

به روى نیزه سر یک امام هم باشد

 

همیشه کوچه‌ی باریک دردسر ساز است

 

خدا نکرده اگر ازدحام هم باشد ...

 

تمام شهر اسیر ابهّتش گردد

اگرچه خطبه‌ی او بی‌کلام هم باشد

 

تمام کوفه شما را شناختند و زدند

گمان مکن که علیک‌السلام هم باشد

 

میان این‌همه اوباش... این‌همه دختر...

غم مواظبت از هرکدام هم باشد

 

امان از این‌همه آئینه و از این همه سنگ

اگر که جمعیتی بی‌مرام هم باشد

 

خیال کن نگران سر به نی باشی

خیال کن همه جا پشت بام هم باشد...

 

و ناگهان سر بازار، پیش چشم همه

 حراج معجر اهل خیام هم باشد

 

درست - تا کمر ناقه نور بوده ولی...

خیال کن که به دورش عوام هم باشد

 

شلوغی گذر و سنگ و موکشیدن و بعد...

در انتهای گذر بزم عام هم باشد

 

محمد جواد پرچمی

 



ادامه مطلب ...
شنبه 25 آبان 1392برچسب:شعر,ورودبه کوفه,مرثیه, :: 12:47 ::  نويسنده : باقرزاده

 

گيسوي خون چكان تو در دست بادهاست

در دست باد زلفِ تو پُر ناز مي شود

خون ميچكد ز گلويت به روي ني

وقتي كه لَحن خواندنت آغاز مي شود

از روی نیزه دگر آيه اي مخوان ...!

از ضرب سنگ زخم سرت باز مي شود

اشك من و نگاه غريبت به چشم هام

سهم من از نگاه تو پرواز مي شود

من را غم جدايي از تو شكسته كرد

اين غم به غير تو به كه ابراز مي شود؟

طفل صغير و مضطربت را نظاره كن

خلخال پاش قسمت سرباز مي شود

حالا گريز مي زنم اينجا به قتلگاه

حالا چقدر روضه ي تو باز مي شود

اينجا نگين خاتم تو برق مي زند

انگشترت غنيمت سگباز مي شود

 

فیاض هوشیارپارسیان

 

ادامه اشعاردر ادامه مطلب

 



ادامه مطلب ...
شنبه 25 آبان 1392برچسب:شعر,ورودبه کوفه,مرثیه, :: 12:41 ::  نويسنده : باقرزاده

هم پیرهن که ماند برایم بدن نداشت

هم پیکر تو روی زمین پیرهن نداشت

ای بی کفن برادرم ای بوریا نشین

این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت؟

آن گونه ای که من وسط خیمه سوختم

پروانه هم دل و جگر سوختن نداشت

گل های باغت از همه رنگی گرفته اند

یعنی کسی نبود که دست بزن نداشت

مردی نبود اگر یل ام البنین که بود

هرگز کسی نگاه جسارت به من نداشت

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

دارم سر مزار خودم گریه می کنم

ای سایه بلند سرم ای برادرم

آیینه ی ترک ترکِ در برابرم

بالم شکسته است و پرم پر نمی زند

اما هنوز مثل همیشه کبوترم

من قول داده ام که بگیرم سر تو را

از دست نیزه ها و برایت بیاورم

حالا سری برای تو آورده ام ولی

خاکستری و خاکی و ای خاک بر سرم

بگذار اول سخن و شکوه ام تو را

ای ماه زینب از نگرانی درآورم

هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولی

راحت بخواب دست نخورده است معجرم

تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم

دارم سرمزار خودم گریه می کنم

علی اکبر لطیفیان

ادامه اشعاردرادامه مطلب



ادامه مطلب ...

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مناجات اميرالمومنين(م نتظران ظهور) و آدرس monajat1385.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان